همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر