گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود