انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت