درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت