ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا کردند همدمهای عالم را
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام