گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود