آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی