پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست