غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست