بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از آن بانو به نیکی یاد شد
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست