گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به با شکوهی زینب، ندیدهایم
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی