به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری