رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری