رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست