رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا میدهد بیتابیِ گهواره پیغامی
هرکه میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشّاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست