ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت