چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده