ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش