ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو