الا قرار دل و جانِ بیقرار ظهورت!
کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟
تو ای تجلّی عصمت! ظهور خواهی کرد
به جام لاله، شراب طهور خواهی کرد
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده