کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده