همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
چشمهایت روضه خوانی میکند
اشکها را ساربانی میکند
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود!
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
جايی برای كوثر و زمزم درست كن
اسما برای فاطمه مرهم درست كن
یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
آن سیدی که سفرهٔ دستش کریم بود
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خورشید بود و جانب مغرب روانه شد
چون قطره بود و غرق شد و بیکرانه شد
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر