ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
در وصف تو کس، روشن و خوانا ننوشتهست
ای هر که نویسد ز تو، گویا ننوشتهست!
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب
بیتو خو گرفته با زخمههای آفتاب
دوباره پیرهن از اشک و آه میپوشم
به یاد ماتم سرخت، سیاه میپوشم
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام