خدایا لطف خود را شاملم کن
غمی جانسوز، مهمان دلم کن
میان گریهات لبخند ناب است
چرا باور کنیم از قحط آب است؟
شنیدم رهنوردان محبت
شدند آیینهگردان محبت
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است
خوشا از دل نَم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
علی آن صبح صادق، آن شب قدر
علی شرح «اَلَم نَشرَح لَک صَدر»