تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
ای صفای حرم یار! کجای حرمی؟
حرم از عطر تو سرشار! کجای حرمی؟
آفتاب بن علی بن حسين بن علی
راوی نور، شكافندۀ علم ازلی
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات