خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
که مینَهد مرهم، داغ سوگواران را؟
که جمع میکند این خاطر پریشان را؟
روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت
به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت
ز موج اشک به چشمم، نگاه زندانیست
درون سینهام از غصّه، آه زندانیست
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت
چه قدر و منزلت و جلوه جلالی داشت