ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
ساحت قدس تو ای آینۀ «آیۀ نور»
هست سرچشمۀ آگاهی و شیدایی و شور
عشق، سر در قدمِ ماست اگر بگذارند
عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند
ذكر پابوس شما از لب باران میریخت
ابر هم زير قدمهای شما جان میريخت
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند