چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
جلوهگر شد بار دیگر طور سینا در غدیر
ریخت از خمّ ولایت می به مینا در غدیر
این سواران کیستند انگار سر میآورند
از بیابانِ بلا، گویا خبر میآورند
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد