ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
خوب است چنان که حسرتش هم خوب است
یارب! دلم از ندیدنش آشوب است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود