رسیده از سفر عشق، نوبر آورده
تبرکی دو سه خط شعر بیسر آورده
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده