شبیه آسمانیها هوای قم به سر دارم
نشانی از چهل اختر درون چشم تر دارم
آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
هرکه میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
غالب شده بود ترس بر عرصۀ جنگ
پر بود تمام معرکه از نیرنگ
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی