آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
چه روضهایست، که دلها کبوتر است اینجا
به هر که مینگرم، محو دلبر است اینجا
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
صدای ذکر تو شب را فرشتهباران کرد
حضور تو لب «شیراز» را غزلخوان کرد
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی