شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جر حسین، برابر نداشتم
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند