چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
درختان در آتش، خیابان در آتش
خبر ترسناک است: میدان در آتش