سحر دمیده و بر شیشه میزند باران
هوا مسیحنفس شد، به مقدم رمضان
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیهست، مریم هم
بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم
دل شکستۀ من! ای شکسته بال خودم
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد