ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
من ماندم و مرغ سحر و نوحهگریها
اندوه پرستو، غم بیبالوپریها
ای آنکه قسم خورده به نام تو خدایت
بیدار شده شهر شب از بانگ رهایت
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
دارم دلی از شوق تو لبریز علیجان
آه ای تو بهار دل پاییز علیجان
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده