من ماندم و مرغ سحر و نوحهگریها
اندوه پرستو، غم بیبالوپریها
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده
گل، دفتر اسرار خداوند گشودهست
صحرا ورق تازهای از پند گشودهست