شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
سخن ز حبل الهی و بانگ «وَ اعتَصِمُو»ست
حقیقتی که هدایت همیشه زنده به اوست
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
غریب شهر قمی... نه، که آشنا هستی
تو مثل فاطمه، معصومۀ خدا هستی
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد
قرار بود بیایی کبوترش باشی
دوباره آینهای در برابرش باشی
شبیه آینه هستیم در برابر هم
که نیستیم خوش از چهرهٔ مکدر هم
«معاشران گره از زلف یار وا نکنید»
حریم وحدت دل را ز هم جدا نکنید