همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
آه ای شهر دوستداشتنی
کوچه پس کوچههای عطرآگین
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
دل من! در هوای مولا باش
یار بیادعای مولا باش
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجههای بیرحمیم
وقت پرواز آسمان شده بود
گوئیا آخر جهان شده بود