شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند