بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
در شهر شلوغ، خلوتی پیدا کن
در خلوت خود قیامتی برپا کن
هرکه میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
غالب شده بود ترس بر عرصۀ جنگ
پر بود تمام معرکه از نیرنگ
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده