امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد
باشد، ولی عاشق دل کمطاقتی دارد
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
آن روزها دیوار هم تعبیری از دَر بود
در آسمان چیزی که پَر میزد، کبوتر بود...
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
مانند گردنبند دورِ گردن دختر
مرگ اين چنين زيباست، از اين نيز زيباتر
باید به دنبال صدایی در خودم باشم
در جستجوی کربلایی در خودم باشم
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید