چه حرفهای زلالی که رودهای روانند
چه نورها، چه سخنها که با تو در جریانند
در نالۀ ما شور عراقی ماندهست
در خاطره یک باغ اقاقی ماندهست
دارد از جایی بشارتهای پنهان میدهد
بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن میدهد
با گوشۀ شالت پر پروانهها را جمع کردی
گرد و غبار کاشی صحن و سرا را جمع کردی
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین