دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
هر غنچه به باغ سوگوار تو شدهست
هر لاله به دشت داغدار تو شدهست
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست