باغ دوردست | شعر هیأت

شب است پنجرۀ اشک من چرا بسته‌ست
تهی نمی‌شوم از درد عشق تا بسته‌ست

سعید بیابانکی

شعر تعلیمی

غزل

چقدر دیر رسیدی قطار بی‌تو گذشت
قطار خسته و بی‌کوله‌بار، بی‌تو گذشت

سعید بیابانکی

خانواده

غزل

شب مانده است و شعلۀ بی‌جان این چراغ
شب شاهد فسردنِ تنهاترین چراغ

سعید بیابانکی

خانواده

غزل

من شیشۀ دلتنگی دل‌های غمینم
ای کاش که دست تو بکوبد به زمینم

سعید بیابانکی

شعر انتظار

غزل

ای عاشق شب نورد، پیدایم کن
ای مرد همیشه مرد، پیدایم کن

سعید بیابانکی

امام عصر علیه‌السلام

رباعی

شن بود و باد، قافله بود و غبار بود
آن سوی دشت، حادثه، چشم‌ انتظار بود

سعید بیابانکی

شام غریبان

غزل

پرنده‌ها همه در باد، تار و مار شدند
نگاه‌ها همه از اشک، جويبار شدند

سعید بیابانکی

شعر ملی میهنی

غزل