تحریرهای رود | شعر هیأت

یادم آمد شب بی‌چتر وکلاهی
که به بارانی مرطوب خیابان

سیدحمیدرضا برقعی

کربلا

بحر طویل

منِ شکسته منِ بی‌قرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را

سیدحمیدرضا برقعی

کربلا

قطعه

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید
نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید

سیدحمیدرضا برقعی

کاروان اُسرا

مثنوی

مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند

سیدحمیدرضا برقعی

حضرت عباس علیه‌السلام

مثنوی

ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می‌شود از دست کمان

سیدحمیدرضا برقعی

حضرت علی اکبر علیه‌السلام

مثنوی

با خودم فکر می‌کنم اصلاً چرا باید
رباب، با آب، هم‌قافیه باشد؟

سیدحمیدرضا برقعی

حضرت علی اصغر علیه‌السلام

نو (سپید)