جمع مُکسّر | شعر هیأت

مانند گردنبند دورِ گردن دختر
مرگ اين چنين زيباست، از اين نيز زيباتر

محمدحسین ملکیان

خروج کاروان از مکه

غزل

مست‌اند همه، ساقی و ساغر که تو باشی
از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی

محمدحسین ملکیان

حضرت عباس علیه‌السلام

غزل

«اُدخُلوها بِسَلامٍ آمِنین»... در باز شد
از میان جمعیت راهی به این سر باز شد

محمدحسین ملکیان

امام رضا علیه‌السلام

غزل

شده نزدیک‌تر از قبل، شهادت به علی
اقتدا کرده به همراه جماعت به علی

محمدحسین ملکیان

امام علی علیه‌السلام

غزل

دشمنان این روزها حرف دو پهلو می‌زنند
دوستانت یک به یک دارند زانو می‌زنند

محمدحسین ملکیان

امام علی علیه‌السلام

غزل

چهره انگار... نه، انکار ندارد، ماه است
این چه نوری‌ست که در چهرۀ عبدالله است؟

محمدحسین ملکیان

پیامبر اعظم صلوات‌الله‌علیه‌وآله

غزل‌مثنوی

جهان را می‌شناسد، لحظۀ غمگین و شادش را
از این رو سخت در آغوش می‌گیرد جوادش را

محمدحسین ملکیان

امام جواد علیه‌السلام

غزل

کیست او؟ نیست کسی در دو جهان مانندش
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در بندش

محمدحسین ملکیان

حضرت فاطمه علیهاالسلام

غزل

نور با آینه وقتی متقابل باشد
ذره کوچک‌تر از آن است که حائل باشد

محمدحسین ملکیان

حضرت فاطمه علیهاالسلام

غزل

منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا
معصومه و نوریّه و صدّیقۀ کبری

محمدحسین ملکیان

حضرت فاطمه علیهاالسلام

غزل‌پیوسته

لب‌تشنه‌ای و یادِ لب خشک اصغری
آن داغ دیگری‌ست و این داغ دیگری

محمدحسین ملکیان

عاشورا

غزل