شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

بی‌مثل و مانند

به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت

خدایی کآفرینش در سجودش
گواهی مطلق آمد بر وجودش

تعالی‌الله یکی بی‌مثل و مانند
که خوانندش خداوندان، خداوند

فلک برپای‌دار و انجم‌افروز
خرد را بی‌میانجی حکمت‌آموز

جواهربخشِ حکمت‌های باریک
به روزآرندۀ شب‌های تاریک

غم و شادی‌نگار و بیم و امید
شب و روز آفرین و ماه و خورشید

نگه‌دارندۀ بالا و پستی
گوا  بر هستی او جمله هستی

وجودش بر همه موجود قاهر
نشانش بر همه بیننده ظاهر

کواکب را به قدرت کارفرمای
طبایع را به صنعت گوهرآرای

مراد دیدۀ باریک‌بینان
انیس خاطر خلوت‌نشینان...

شناساییش بر کس نیست دشوار
ولیکن هم به حیرت می‌کشد کار

مبرّا حُکمش از دوری و دیری
منزه ذاتش از بالا و زیری...

ز هر شمعی که بینی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی...