شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

غم آن دست‌ها...

نگاهش ماه، چشمش رود، سقا
لبش امّا عطش‌آلود، سقا
دو دستش کاروان در کاروان زخم
دلش یک خیمه آتش بود، سقا

دو دست مهربان آن سپیدار
کنار رود افتادند انگار
غم آن دست‌ها را منتشر کن
دوبیتی دست روی دست مگذار

سرودم از غم دستی که هرگز...
شکوه ماتم دستی که هرگز...
خدا قسمت کند بر شانۀ من
بماند پرچم دستی که هرگز...