شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

مزار بی‌نشان

ببین، تاریخ در تکرار مانده‌ست
جهان در حسرت بسیار مانده‌ست
نمی‌آیی چرا؟ چشم‌انتظارت
گلی بین در و دیوار مانده‌ست

دل سبز و جوانی دارد این گل
ولی قدِّ کمانی دارد این گل
بیا، چشم‌انتظار توست آخر
مزار بی‌نشانی دارد این گل

جهان در انتظار آفتاب است
تمام رنج‌هایش بی‌حساب است
کسی با ذوالفقار از دور پیداست
جهان در معرض یک انقلاب است